در مباهله
عصر جمعه بود،بغض گلو ودل ماتم زده را برداشته وبه سوی مسجد مباهله روانه شدم.خود می دانی چه می گویم،در شهر پیامبر باشی وزائر ایشان،ولی بر درو دیوار آثاری ونشانی از عزاداری مومنین درآستانه ی سالگرد بانونبینی ؟چادر سیاهم را خیمه ی عزا نمودم و دل را عزاخانه .تازه نماز عصر تمام شده بود ونماز گزاران مسجد را ترک می نمودند.باب هر اخوت ودوستی سلام است.هنوزبعضی در مسجد نشسته بودند یا مشغول نماز بودند.رسم مهمان شدن نیز سلام است وهنگامی که قدم در خانه ی یار می گذاری چه بهتر که دو رکعت نماز تحیت بجای آوری.اشک امان نمی داد ،خود نمی دانم از سر شوق زیارت محل قدوم پنج تن آل عبا بود یا از غم غربت ایشان.شاید هم هردو.
با خود کنار آمدم.به نماز ایستادم وبعد هم طی اعمال عبادی ام برای عزیزانی که در شکل گیری یا توسعه ی این علاقه ی فطری وباطنی یعنی مهر به پاکی وعصمت برایم متحمل زحمت شدند دعا کردم .خدابکند ،شایسته ی قبولی دعا از طرف حق باشم.
گویا این جا کسی مدام با عباراتی چون از خدا بخواه ،از بنده نخواه حال معنوی تورا بر هم نمی زند.آسوده دل به نقل قول جابر بن عبدالله سپردم وبیانات خانم بی بدیلم را زمزمه کردم.خدایا ،براستی که شیعیان امیر المومنین چه منزلتی دارند.تو بخشنده ی توانا چه پاداشی برای معتقدین به ولایت علی ع وذاکرین حدیث شریف کساء بر شمرده ای.مولایم تورا یاد می کنند ورستگاری خویش وشیعیانشان را از زبان رسول رحمت وبه عبارت بالاتر از کلام تو تضمین شده می دانند؛آیا من هم در ردیف آنان رقم خواهد خورد؟حداقل اگر در ردیف شیعیان نباشم مرا محب اهل البیت ع بر خواهی شمرد.نمی دانم کمک وتوفیق از خودت می خواهم تا مرد عمل باشم وبه بیراهه نروم.
واینک کمی سبک شده ام ودل به روز موعود بسته ودر حالی که باز هم شیعه حزن انتظار در درون وغبار آن بر چهره دارد ،دل نکنده از جای پای رسول گرامی ص وخاندان مطهرش به سمت مسجد پیامبرص عزیمت می نمایم.اما نمی توانم بدون خداحافظی با خواهران دینی خود که از ملل مختلف هستند مسجد را ترک نمایم.چه ذهنیت زیبایی دارند بعضی شان نسبت به ایران وایرانی.برخی هم فقط ایرانی را در حد زائر آن شهر می شناسند.در حالی آنها را ترک می کنم که وعده ی دیدار را در ایران اسلامی ،زیبا با مردمانی مهمان نواز می گذارم.از درب مسجد که خارج می شوم مجددا ایست دارم .از این کودکان که مصداق تعریف خدا از خلقت بی مثال هستند نمی شود بی تفاوت گذشت.چشمان براق وکنجکاو،موهای فر فری که با توجه به جنسیتشان با گل مو تزیین شده،پوستی لطیف همچون برگ گل که گویاکسی آن را بر روی لپهای قشنگشان کشیده است،در حالی که سیاه می نماید وبرق جاذبی دارد.آری این کودکان که بر پشت مادر یا در آغوش او نگهداری می شوند فرزندان بانوان مهاجر نیجر،حبشه وامثالهم هستند که با دستفروشی وبساطی دراطراف شهر وحرم امرار معاش می کنند واکنون همه کار را ترک وبه نماز پیوسته بودند.خوب این مشاهده ومکالمه .بوسیدن اطفال هم سهم حرفه ام بود والبته محب پیامبر حتما باید کودکان را نیز دوست بدارد.اگر دلت چنین ادعایی کرد عمل به سیره ی رسول خدا را مدام به خویشتن گوشزد کن.